توضیحات
جز از کل اثر استیو تولتز
درباره ی کتاب:

جزء از کل اولین رمان استیو تولتز، نویسنده ی استرالیایی است که در سال 2008 به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت «جایزه ی بوکر» شد. «جزء از کل» از نادر کتاب های حجیمی است که بسیار ارزش خواندن دارد… «داستان» در میانه ی شورشی در زندان آغاز و در یک هواپیما تمام می شود و حتی یک صحنه ی فراموش شدنی در این بین وجود ندارد… کمدی سیاه و جذابی که هیچ چاره ای جز پا گذاشتن به دنیای یخ زده اش ندارید. لس آنجلس تایمز درباره ی این «کتاب» می نویسد: یک داستان غنی پدر و پسری پر از ماجرا و طنز و شخصیت هایی که خواننده را یاد آدم های «چارلز دیکنز» و جان ایروینگ می اندازد… جزء از کل کاری کرده که بیشتر نویسنده ها تا پایان عمرشان هم قادر به انجامش نیستند… اکتشافی بی اندازه اعتیاد آور در اعماق روح انسان و شاید یکی از درخشان ترین و طنز آمیزترین رمان های «پست مدرنی» که که هرکسی شانس خواندنش را ندارد. «استیو تولتز» یک شاهکار نوشته، یک «رمان» فوق العاده که به ما یادآوری میکند ادبیات تا چه حد می تواند خوب باشد. جایگاه جزء از کل در کنار «اتحادیه ابلهان» است، داستانی که انگار ولتر و ونهگات با هم نوشته اند. خواندن جزء از کل تجربه ای غریب و منحصر به فردی است. در هر صفحه اش جمله ای وجود دارد که می توانید نقلش کنید. کاوشی است ژرف در اعماق روح انسان و ماهیت تمدن. رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی که ماه ها اسیرتان میکند.

درباره ی نویسنده:

استیو تولتز، نویسنده ی استرالیایی متولد 1972 سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال 2008 منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی در سراسر جهان روبرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزه ی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسنده ای که کار اولش را نوشته پیش می آید. او این کتاب را در طی پنج سال نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلم نامه نویسی داشت. استیو تولتز در مصاحبه ای گفته: آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه می نوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و «داستان کوتاه» می نوشتم و رمان هایی را آغاز می کردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمام شان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط می خواستم با شرکت در مسابقات داستان نویسی و فیلم نامه نویسی پولی دست و پا کنم تا بتوانم زندگی ام را بگذرانم، که البته هیچ فایده ای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقی هر کدام از مشاغل پایین می رفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رمان نویسی تنها قدم منطقی بود که می توانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول می کشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحت تاثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، «وودی آلن»، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.

از متن کتاب:

تماس برقرار کردن با کسی که رهایت کرده کار پر مخاطره ای است هر کاری هم بکنی باز درماندگی ات آشکار می شود. وقتی این همه تلاش می کنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره می شود، بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی. اگر بدون فکر کردن از باور عامه ی مردم پیروی کنی، مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است. ما داریم به سرعت تبدیل به اولین ملتی مشیم که جمعیتش متشکله از قهرمانانی که هیچ کاری نمی کنن جز تجلیل از هم. مردم می گن شخصیت هر ادمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیر قابل تغییر موجودی هست که دیوانه وار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر می کنه. راسخ ترین آدمی که می شناسی به احتمال قوی با تو کاملاً بیگانه ست و همین طور ازش بال و شاخه و چشم سوم رشد میکند. جوان تر از آن بودم که از پیری بمیرم و پیرتر از ان که جزء آمار مرگ و میر نوزادان به حساب بیایم. این وسط گیر کرده بودم، در دوره ی وحشتناکی از زمان که آدم ها چاره ای ندارند جز نفس کشیدن. عشق درونم وجود داشت و اتفاقی بر سر او ریخت. این را می گویم چون لعنتی فهمیده دوستش دارم. دوستش دارم ولی ازش خوشم نمی آید، عاشق دختری هستم که ازش خوشم نمی آید. این هم از عشقت! این نشان می دهد عشق ربطی به طرف مقابل ندارد و آن چیزی که درونت است اهمیت دارد برای همین است که مردها ماشین، کوه، گربه یا عضلات شکم شان را دوست دارند، برای همین است که ما عاشق حرام زاده ها و پتیاره های بی احساس می شویم. عاشق استرید هستم ولی حتی به اندازه ی ذره ای از عشقم دوستش ندارم. عشق بدترین خبر چین است چون به شما القا می کند که ابدی و پابرجاست تصور پایان زندگی تان راحت تر از تصور پایان عشق است. و از آن جایی که عشق بدون صمیمیت هیچ است و صمیمیت بدون شریک شدن هیچ است و شریک شدن بدون صداقت هیچ است، باید تمام رازها را برملا کنید چون بی صداقتی در صمیمیت همه چیز را زیر سوال میبرد و به تدرج عشق باارزش شما را مسموم می کند. رازهایی که زمان برهنگی روح تان برملا میکنید، خود باعث به پایان رسیدن عشق می شوند. افشا گری های از روی صمیمیت شما شعله ای است که فتیله ی دینامیت انفجار بی بازگشت عشق را روشن خواهد کرد. ما پدر و پسری بودیم با موهای نامرتب و مجنون؛ تجسم یکی از ایده های پدرم که بعدها معنای حقیقی اش را فهمیدم؛ رهایی در این است که شبیه دیوانه ها باشی.

 

توضیحات تکمیلی
وزن 710 گرم
شابک

عنوان کتاب

موضوع

,

نویسنده

مترجم

ناشر

افتخارات کتاب

قطع کتاب

سال انتشار

تعداد چاپ

نوع جلد

تعداد صفحات

وزن

قیمت پشت جلد

نظرات (0)

دیدگاهها

  1. مدیر سایت

    رتبه بازدید کننده : 87%

  2. جواد خلیفه سلطانی

    یک داستان غنی پدر و پسری پر از ماجرا و طنز و شخصیت هایی که خواننده را یاد چالز دیکنز و جان ایروینگ می اندازد این کتاب از نادر کتاب های حجیمی است که به بسیار ارزش خواندن دارند .

دیدگاه خود را بنویسید